مستی هم درد منو دیگه دوا نمی کنه،
غم با من زاده شده منو رها نمی کنه،
شب که از راه می رسه غربت هم باهاش میاد،
توی کوچه های شهر باز صدای پاش میاد.
من غم های کهنه ام رو برمی دارم که توی میخونه ها جا بگذارم،
می بینم یکی میاد از میخونه زیر لب مستونه آواز میخونه،...
غم با من زاده شده منو رها نمی کنه...
گمونم دلم می خواد با یکی حرف بزنم،
مستی ام درد منو دیگه دوا نمی کنه
غم با من زاده شده، منو رها نمی کنه،....
راه می افتم که برم مثل هر شب مست مست.
می بینم غم داره دنبالم میاد.....